جملات جالب جملات جالب ..عاشقانه...لطیفه...پند آموز..اس ام اس..... آخرین مطالب
آرشيو وبلاگ نويسندگان شنبه 8 بهمن 1390برچسب:, :: 23:17 :: نويسنده : اشکان
گر من شاعرم شعرم تو هستی
در زدم او گفت جانم کیستی؟ عمری به دنبالت کشاندی…
دیروز تمام خاطرات با تو بودن را دور ریختم… نمیگم عاشقتم
زندگی زیباست زشتیهای آن تقصیر ماست، در مسیرش هرچه نازیباست آن تدبیر ماست! زندگی آب روانی است روان میگذرد… آنچه تقدیر من و توست همان میگذرد
اگه خوابت اومد بیا تو چشام بخواب
اگه اشک نذاشت بیا تو قلبم بخواب اگه صدای قلبم نذاشت من میمیرم ، تو سیر بخواب
تو رفتی و من شدم لحظه شمارت
دو قطره اشک مانده یادگارت اگر برگشتی و من را ندیدی بدان که مرده ام از انتظارت
یه چی میگم یادتون بمونه : تو این دنیا همه عاشق میشن اما زود عشقشونو از دست میدن !!!
باز عاشق میشن و باز از دست میدن
یواش یواش این میشه تفریح شون ، آخرش میشن یه آدم هرز ، تو اینجوری نباش
آنجا که تویی ، رهگذری نیست مرا
چه دعایی کنمت بهتر از این
گرچه ما خوابیده اندر سایه ایم
چه قدر فاصله اینجاست بین آدمها
از دوستت دارم نوشتم ؛ پاره کردی
باران همیشه می بارد، اما مردم ستاره را بیشتر دوست دارند.
دلم برای کسی تنگ است که دل تنگ است… دلم برای کسی تنگ است که طلوع عشق را به قلب من هدیه می دهد … دلم برای کسی تنگ است ه با زیبایی کلا مش مرا در عشقش غرق می کند… دلم برای کسی تنگ است که تنم آغوشش را می طلبد … دلم برای کسی تنگ است که دستانم دستان پر مهرش را می طلبد… دلم برای کسی تنگ است که سرم شانه هایش را آرزو دارد… دلم برای کسی تنگ است که گوشهایم شنیدن صدایش را حسرت می کشد … دلم برای کسی تنگ است که چشمانم ، چشمانش را می طلبد … دلم برای کسی تنگ است که مشامم به دنبال عطر تن اوست… دلم برای کسی تنگ است که اشکهایم را دیده… دلم برای کسی تنگ است که تنهاییم را چشیده… دلم برای کسی تنگ است که سرنوشتش همانند من است… دلم برای کسی تنگ است که دلش همانند دل من است… دلم برای کسی تنگ است که تنهاییش تنهایی من است… دلم برای کسی تنگ است که مرهم زخمهای کهنه است… دلم برای کسی تنگ است که محرم اسرار است… دلم برای کسی تنگ است که راهنمای زندگیست… دلم برای کسی تنگ است که قلب من برای داشتنش عمرها صبر می کند… دلم برای کسی تنگ است که دوست نام اوست… دلم برای کسی تنگ است که دوستیش بدون (( تا )) است… دلم برای کسی تنگ است که دل تنگ دل تنگی هایم است…
همه گویند که رنگی به رخسار ندارم مرض و درد دل خویش ندانم گفتند راهی شو سوی می کده سازند تورا نوش جامی ز آن می ، کندت از بند رها اولین جام که نوشیدمش از بهر شفا ناگهان یادی نیفتاد ز یادم جز خدا دگر از خود دگرگون و پریشان شدم همچو نادانی ز کار خویش پشیمان شدم سر در گریبان فرو برده و آهسته به راه افتادم در راه روان بودم و ناگه به چاه افتادم از درد دل و پای خودم ناله کنان می گفتم هر که دورش کند از خود ، نادم به پایش افتد کس ندانست مرض و درد دل من چیست مرحم و دوری از یاد خدا می و می کده ها نیست آگه شده از یاد خدا با خود چنان می گفتم هر کجا باشی و باشم سوی تو بر سجده می افتم
نظرات شما عزیزان: موضوعات
پيوندها
تبادل
لینک هوشمند
|
|||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
|